به گل گفتم ز دل پریشان و نالان زگلبرگ شنیدم زبهار همیشه گریان
هم سفر با غرش وتندر ابرهای سیاه شنیدم سلام عشق ز اشک لرزان باران
ستایش باغ دلم به باران چه زیباست چکیدن قطرات باران زگلبرگ قلبم چه گیراست
روزگارانی اسیر برف و بوران جدائیت بودم سر اغاز پیوند تو باران به قلبم چه دیباست
خواهم به چشم ارغوانت سفری کنم به خط ابروی کمانت نظری کنم
به قطره اشک سرم الودچکیده از چشمت بارها نظر هر دو دیدگانم را سپری کنم
با سلام،
بسیار عالی و قشنگ است، آرزوی شادی و شادکامی برایتان دارم.