سردرگم و غریبانه

متو نی برگرفته از درونی خسته و تنها

سردرگم و غریبانه

متو نی برگرفته از درونی خسته و تنها

باران

به گل گفتم ز دل پریشان و نالان         زگلبرگ شنیدم زبهار همیشه گریان       

 

هم سفر با غرش وتندر ابرهای سیاه      شنیدم سلام عشق ز اشک لرزان باران 

 

 ستایش باغ دلم به باران چه زیباست     چکیدن قطرات باران زگلبرگ قلبم چه گیراست

 

روزگارانی اسیر برف و بوران جدائیت بودم      سر اغاز پیوند تو باران به قلبم چه دیباست

 

خواهم به چشم ارغوانت سفری کنم        به خط ابروی کمانت نظری کنم  

 

به قطره اشک سرم الودچکیده از چشمت    بارها نظر هر دو دیدگانم را سپری کنم

باران

چه زیبا و قشنگ است. سوار بر اسب خوش یال و سفید امید / مدام گل های ارزو رو چیدن 

 

چه گیرا و دل چسب است ملاقات دو گل بارون زده ی خیس عاشق به زیر رگبار باران . 

 

نه شکوه ای نه گلایه ای نه نومیدی / رخنه ای در دل ها ندارد. در مرام پاک یاران . 

 

چه زیبا و ترسناک است / آبشاران . که همچو مجنون به لیلی پاکی و زلالیش سرازیر است و 

 

بی پایان .  

 

سرآغازم تو نبودی و لیکن پایانم تویی. شروعم تو بودی ولی پایان شروعم تو نیستی . 

 

چون با تو پایانی ندارم.